وقتی معلم میپرسه گذشته seek چی میشه :
هیچ حرررفی ندارم ")
+ به لحاظ روحی فوقققق العاده شنگولمممممممممممممممم
++ اما از لحاظ جسمی عرضم ب خدمتتون ک دیشب کلا 3 ساعت و نیم خوابیدم و هنو هیچی نخوردم :")
+++ زنگ بعد امتحان عربی دارم و هیچیییییییییی بلد نیستم هیهیهیییی
++++ کامبک دبویز........ وان آس....... زندگانی؟
+++++ امروز جمعا 5 مین بیان اومدم :")
1.
من از تو اتاق داد میزنم : بابااااااا ریدممممممممم
بابام از تو پذیرایی : اونکه کار همیشته یچیز جدید بگو
2.
ننم داشت یه مدل خرمایی درست میکرد که لازم بود ینفر با گوشت‌کوب لهش کنه و همش بزنه (درک کنید حس توضیح بیشتری نیس :/)
و بابامو صدا کرد چون مچ خودش درد میکرد
بعد من به بابام گفتم منم میخوام بکوبونمش
بابام : مگه بچه بازیه؟
من : مگه من بچم؟
بابام : اینکار تمرکز و هوش بالایی لازم داره.. باید حواست باشه کجاها به کوبیدن احتیاج داره
من : حداقل آی کیوی مورد نیاز برای اینکار چنده؟
بابام : حداقلشششش 130
من : به هر جهت..
آی کیوی من و شما یکیهههههههههههه
*سر دادن خنده‌ی شیطانی ای که خودم هم از صدای خودم پشمام ریخت*
بابام : *زدن پس کله‌ای* بیشعور این چه طرز خندیدنه خواب از سرم پرید
الان مگه خوابم میبرهه
*بابام میره دراز بکشه و من ادامه کار رو انجام بدم*
a few seconds later
من : خسته شدمممم
نمیتونممم
بابا کار خودتههه
بابام : من که گفتم تو شل مغ--
من : نخیر ظاهرا علاوه بر هوش به تجربه هم لازمه که من ندارمش
بابام : برو بابا من پا نمیشم
مامانم : همیشه همینید
نمیشه ازتون یه کمک خواست
بخدا دست خودم سالم بود منت شماها رو نمیکشیدم
یه کمک به آدم نمیکنید
من : *میرم بالای سر بابام*
بابا لطفا پاشو وگرنه الان جفتمونو فوش میده هاا
بابام :
مجددا بابام :
همچنان بابام : ازت متنفرم ریحانه
باشه ولی من انقدر داغونم که متن و ادیت برای تولد دوستم آماده میکنم تا ساعت 11:59 بش تبریک بگم و آخرین نفری باشم که تبریک میگه
بعدش وقتی براش میفرستم میبینم زمانبندیم در حد چند ثانیه مشکل پیدا کرده و پیام راس دو صفر ارسال شده و شروع میکنم تو همون پیوی عر زدن که ریده شد به برنامه هام
و بعدش میرم میبینم یکی دیگه از بچه ها تازه براش استوری گذاشته...
و کاشف به عمل میاد که من فک کردم بیست و سومه و ما داریم وارد بیست و چهارم میشیم اما درواقع بیست و دوم بود:)))))))
ینی به جای اینکه اخرین کسی باشم ک تبریک گفتم اولین نفر بودم😐😂
خلاصه که ریدمممم😂😂😂😂
+ خفاشای بیدار لایک کنید ببینم چند نفرید *-*
++ از دیگر داغون بازیام اینه که من پستی رو حذف نمیکنم:)
اگه خوشم نیاد پیشنویس و پاکش میکنم بعدا ازش استفاده میکنم:)
(ریدم تو چصدستیام:/ از اون یدونه بازدیدکننده عزیز معذرت میخوام:/)
+++ ولی داغون تر از منی که هر وبی رو میخوام سرچ کنم برای پسوندش دات بلاگ دات ای ار میذارم ، اونیه که رفته وبی با ادرس یوآپلود دات بلاگ دات ای ار زده...
وقتی یونگبوک رد میدهد :
وات ده فاک به روایت تصویر :
خدایییییی خیلی موده بچممممممممممممممم XD
سندروم پست بیقرار گرفتم هیهیهیهییییییییییییییییییییییییییییییییییی
از یه طرف دلم میخواد قالبمو عوض کنم
از یطرف اصلا دلم نمیاد بهش دست بزنم :"))))
عاشق صفحه اول وبم شدممم TT
بغضضض
اعتراف کنید دلتون برای پستای فوتوتیزرام تنگ شده TT
آیا مایل هستید
از خنده
جر بخورید
پشمهایتان
فر بخورد
بریزد
بسوزد
نریزد خودتان بریزید
حرص بخورید
و خلاصه احساسات مختلف و خفنی را تجربه نمایید
جمع کنیم بند و بساطمونو درست شد😂😂😂😂
مسئولین بیان :
یه لحظه دستشون میخوره روی یه دکمه و یه گند بالا میارن*
بیانیون همون لحظه :
ساختن سناریوهای سمی*
ایجاد روش های نوین برای دور زدن تحریم ها*
جر دادن بیان به 3638 روش سامورایی*
دادن ایده ها و فکرای ماورایی*
ترکوندن بیان به روش خودشون*
اون مسئول بیان که اشتباهی کونشو گذاشته رو دکمه هه :
ودف حاجیان؟!
گوه خوردم اصن...
داییم رو به خالم : تو باز اومدی اینجا اسپری منو خالی کردی؟
اصن سبک شده
دیگه حق نداری ازش استفاده کنی :|
سی ثانیه بعد*
همون داییم رو به من : ریحانه جان دایی
این ادکلنه رو میبینی؟
طبعش همونیه که دوست داری گرم و تلخه
میذارم اینجا هرموقع خواستی استفاده کن عزیزم ^^
خالم : خیره شدن به داییم درحالی که جمله "خودم فهمیدم بچه سرراهیم نمیخواد بگی" تو چشماش موج میزنه~
بله بله
سم سازی حماسه‌ای دیگر از لی سومان و مارکهیوک با استیکر همراه با حضور افتخاری مستر کیم سوج دویونگ
به چه حقی انقدر سمید شماا😂😂😂😂😂💔🚶♂️
بله عنوانو درست خوندید😌
حتی لی سومان هم مارکهیوک شیپره😎
دیدید😂
خیلی جر بود😂
تو یوتیوب رسمی nct 127 گذاشتنش حالا من موندم بذارمش تو وب یا نه😂😂😂😂
وای خدا جوری که لی سومان اینا رو به هم چسبوند و از کارش هم راضی بود😂😂😂
