start ~ 21:16

سلاملکم :")

چطورید چخبرا؟

خوش میگذره؟

باز من توی پستی که قراره کامنتاشو ببندم احوال پرسی کردم :"

خبببب دوستان عزیز بگید روز اول مهرتون چطور بود؟؟

خوب بود؟

خوش گذشت؟

و اره همونطور که درست حدس زدید اومدم از روزم و مدرسه بگم

عرضم به خدمتتون که دیشب از 8 تا 1 و نیم نصفه شب فقط در حد نیم ساعت استراحت کردم تا تونستم اون مشقای کوفتی رو تموم کنم~

ینی تایم برای شاشیدن هم به زور پیدا کردم-

و دیگه بعدش تا رفتم حموم و اومدم بخوابم دو و نیم بود و من رسما جنازه بودم

اما بدبختی کجا بود؟

رایت

از خستگی خوابم نمیبرد :"

و من دیشب کلا حدود 1 ساعت و نیم تا 2 ساعت خوابیدم

و سرویس شدم!

به معنای واقعی کلمه!

هیچی دیگه صب پاشدیم که بریم مدرسه (من و بابام.. یگانه آنلاین بود :" در صورتی که قبل عید حضوری بودن :/)

و من یه لحظه هیچ حسی نداشتم و لحظه بعد نگران بودم و لحظه بعدش هیجان داشتم و دوباره لحظه بعد بی حس بودم~

خلاصههه

پشت ترافیک حوصلم سر رفته بود و خیلی شیک گوشی بابام رو برداشتم گفتم بابا بیا جوکر ببینیم

بابام هم اینجوری بود که : نه بابا! بد نگذره؟

ولی خب به هر حال نشستیم توی ماشین اون قسمتش رو کامل دیدیم و روحیه ـم خیلی بهتر شد :")

(مین وایل این رو بگم.. اگه میخواید جوکر ببینید فقط و فقط فصل پنجش رو ببینید.. بقیه فصلاش نسبت به این فصل رسما بی مزه حساب میشن ولی فصل پنج خیلیییی خیلیییی سم و باحاله :") نصف دلیلش هم به خاطر وجود حامد آهنگیه و وای این بشر خیلی خوبههه یادمه سه سال پیش اینطورا پسرعموم ویدیوهاش رو دان میکرد میدیدیم دور هم و واقعا خوش میگذشت~)

آره دیگه

یه ربع به 8 رسیدم مدرسه و بچه ها سر صف بودن (این مسخره بازیا چیهههه)

ولی واقعا...

اون لحظه که وارد مدرسه شدم و دیدم اینهمه دانش آموز نشستن روی زمین

تازه حس دبیرستانی بودن کردم

دوره دبیرستان من همش مجازی بود و واقعا تازه امروز انگار یادم اومد.. عه.. من دبیرستانیم:)

بهمون گفتن باید گوشیاتون رو تحویل بدید و من خیلی شیک ایگنورشون کردم و رفتم سر کلاس و واقعا خوشحالم گوشی رو تحویل ندادم و هنزفری رو از زیر مانتو جاساز کردم و پلی لیستمو ساختم-

واقعا خوشحالم اینکار رو کردم وگرنه شاید تحمل امروز برام سخت میشد :"

با همه دهن سرویسیا

امروز جدا خوب بود

درسا رو به معنی واقعی کلمه فهمیدم و با وجود خستگیش مودم یه مقدار عوض شد

حتی با اینکه با هیچکس همکلام نشدم به اون صورت (فقط یه دختره رومخ جلوم نشسته بود که وایییی مغزم رو رنده کرد.. تک تک حرکتاش آویزون و رومخ بود.. شاید باورتون نشه اما 10 دقیقه تمام داشت درمورد اینکه وای بچه ها چقدر حرف میزنن و اینجا چقدر شلوغه فک میزد....................... باید یادم باشه فاصله 5 متریم رو از این ادم رعایت کنم....)

نمیدونم چرا هرکی میفهمید من ریحانه ـم میگفت عهههه من تصورم ازت یه دختر قدکوتاه ریزه میزه بود...😐😂

بات معلمامون تازه دارن اون روی وحشی و واقعی خودشون رو نشون میدن-

وحشیای عن :"

ولی امروز دوبار تنگی نفس گرفتم :" چجوری تحمل میکنید با ماسک؟:"

آره دیگه

خلاصه بعد مدرسه رفتم شرکت پیش بابام و بعدش باهم رفتیم خونه و من 5 تا 8 و نیم خوابیدمممممتنمسشنمتسی

هوف رسما داشتم از شدت خواب جون میدادم

اره دیگه همین

الانم باید برم بتمرگم سر درس و مشقم جون یکی از تکالیف تا ساعت 12 امشبه و فردا امتحان عربی داریم :"

ناموسا اگه میدونستیم حضوری میشه نمینداختیمش برای سال بعددمتنیشنمستش

هوف

دیگه چییی

اها

دارم وقت نمیکنم بیام بیان و یه حس یجوری ای بهم دست میده واقعا...

ولی اجراهای دریم رو دان کردم مونده آپشون کنم و بذارم

راستی دیدید هیتای مارک بچم رو...

همینجوری دارن زیاد میشن...

ولی خدای من چقدر این پسر قویه:)

حالا دوباره بهم یادآوری شد چرا اس ام انقدر روی مارک حساب باز میکنه:)

هرموقع سیزنیا میان بهش امید بدن و بگن گور بابای اون هیترا ما پشتتیم و هواتو داریم پسرم با یه لبخند خوشگل تشکر میکنه و میگه مرسی که حواستون بهم هست ولی من واقعا خوبم و جای نگرانی نیست من همیشه سعی میکنم تمرکزم رو روی چیزای خوب بذارم و کنمشیسمنسشینمکسشیک قلبمممممممT-T

اگه این قوی بودن نیست پس چیهههه

تازه توی لایو وقتی کامنتا رو خوند خیلی ناراحت شد ولی خیلی زود خودش رو جمع و جور کرد :"))

پسرکمممTT-TT

دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه بگم و میدونم فقط چرت و پرت گفتم اما یکم به تخلیه انرژی احتیاج داشتم و آره همین :")

نایتتون گود عسلیا✨

the end ~ 21:44