start : 12.20/23:40

خب میخوام از 5شنبه براتون بگم

همه چیز عادی بود تا اینکه وقتی توی حموم بودم خانواده گفتن زود بیا بیرون میخوایم بریم خرید تو هم باید بیای

و اونجا بود که من خونم تو رگام یخ زد

بیکاز یونو

من از خرید متنفرمممممم:)

تنفر به معنی واقعی کلمه...

اونقدری از خرید بدم میاد که نمیتونم بیان کنم

برای همین یکم آب رو سرد کردم و به خودم گفتم "اوکیه آروم باش بالاخره مجبوری بری خرید چون نمیتونی با تیشرت و شلوار راحتی بری مهمونی

درسته ایده خیلی خفنیه اما از نظر مامان این ایده واقعا داغونه

تا الان هر دفعه رفتن خرید پیچوندی نرفتی

ولی همین یه روزه

درعوض فردا میشینی تو خونه

آره همه چی اوکیه"

ولی با این حال از درون در حال عر زدن بودم :"

در این حد از خرید بدم میاد-

ولی خب

همه چیز به اون فجیحی که فکر میکردم نبود

به بابام گفتم بیرون زدن از در خونه بهم یه حس یجوری ای میده خواستم بگم "نا امنی" ولی نگفتم و واقعا حس خوبی از فضای بیرون نمیگیرم

و خب چیزی نگفت

ینی انتظار داشتم بگه این حرفا چیه و اینا

ولی چیزی نگفت و این خوشحالم کرد چون حالت صورتش هم عجیب نبود

انی وی

یکم گشتیم و خرید کردیم

اما جذاب ترین بخش ماجرا اونجا بود که رفتیم یه فروشگاه لباس مردونه تا برای بابام لباس بگیریم

و خب

میدونید

من عاشق لباسای مردونم

ینی اگه به خودم باشه همه لباسام رو از فروشگاه های لباس مردونه میگیرم

ولی خب

نمیشه:)

انی وی همون اول کاری یه کفش دیدم و گفتم وای مامان این کفشه خیلی خوبه

(مین وایل یچیزی بگم.. من خیلی کم از یه چیزی خوشم میاد.. اینجوری نیست که بخوام بگم سخت پسندم یا از این حرفا.. اتفاقا حوصله زیاد گشتن ندارم برای همین اولین چیزی که نظرم رو جلب کنه میخرم.. ولی خب سلیقم یکم آن-نورماله برای همین از چیزای کمی واقعا خوشم میاد)

که مامانم گفت کفشش مردونست اصلا برای تو نیست

و من با حسرت از کنار اون کفشه رد شدم-

ولی خب

دقیقا بعدش مامانم یه حرکتی زد که همون وسط میخواستم بپرم لپشو ماچ کنم

رفت سمت شلوار جین و یه رنگ یخی طورش رو برام انتخاب کرد گفت برو بپوشTT

و من انقدررر ذوق کردمTT

وای بار اولم بود یه شلوار جین رو انتخاب میکردم و برام کوتاه نبود ")

بیکاز یونو من پاهام خیلی دراز و کشیدست و شلوارای قد نود همشون تا وسط ساق پامه :"

ولی این چون مدلش مردونه بود اندازم شد منمشکسمسنیشکسش

بعد تا داشتم شلوار رو عوض میکردم مامانم گفت درنیار درنیار صبر کن

بعد یه کت لی (تونیک لی دارماا این کت مردونه از اون خفنا بود) بهم داد و اند یونو

نگفت مردونست!

خودش رفت برام اورد!

ستنینبمکسمیشنمسشمکنیمکنسیشمکمکشیکسش

شما درک نمیکنید این لنتی چه ذوقی دارههههههههههTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTT

میدونید...

به خاطر چنتا کلیشه مسخره

چندین و چند سال از عمرم (که تقریبا میشه از 4/5/6 سالگی به اون ور) این باور رو داشتم که من اشتباهی دختر شدم و باید پسر میشدم...

میتونید درک کنید مدام شنیدن حرفایی مثل

"دختر که اینکارا رو نمیکنه"

"این اخلاقای پسرونه چیه تو داری؟"

"تو اشتباهی دختر شدی"

"هیچکدوم از اخلاقات شبیه دخترا نیست"

"یه ذره ظرافت و زنانگی و دخترانگی نداری"

"باید پسر میشدی"

"یکم خانومانه رفتار کن"

چه حسی داره؟

خب آره...

خودم قبول داشتم که هیچکدوم از اخلاق ها و رفتارام حتی یه ذره دخترونگی نداره

من تو کل بچگیم حتی یه بار هم عروسک بازی نکردم

یا کلم تو کامپیوتر بود داشتم گیم بازی میکردم

یا داشتم کتاب میخوندم (من قبل از اینکه برم مدرسه (وقتی که مهدکودک و پیش دبستانی بودم) میتونستم بنویسم و بخونم.. هم انگلیسی هم فارسی)

یا مثلا هرچیزی که برای یه دختر عادی اهمیت داره برای من بی اهمیت بود

+پوستت داره خراب میشه

-مهم نیست :"

+به کدوم کار هنری علاقه داری؟

-از همشون بدم میاد

+این لباست اصلا دخترونه نیست

-من دوستش دارم

و خیلی چیزای دیگه

با اینکه من تنها آدم روی زمین نیستم که اینجوریم

اما خب حداقل تنها کسی بودم که توی فامیل و دوست و آشنا و مدرسه اینجوری بود

و خب این حس از خودت راضی نبودنه و اینکه فکر کنی تو اشتباه متولد شدی خیلی اذیت کنندست

حالا نمیخوام از این موضوع بگم که همه اون عنترایی که من رو بابت این اخلاقای غیر دخترونم مسخره کردن چند سال بعد خود خرشون استایلاشون رو پسرونه کردن فقط چون فکر میکردن خفنه و خب محض رضای فاک الان مده!:))))))))))))))))

تا اینکه دقیقا همین هفته پیش یه روز که داشتم با خودم فکر میکردم

یه لحظه به این فکر کردم که اشتباه از من نیست

اشتباه از این کلیشه های کوفتی جنسیتیه و من درست متولد شدم (حداقل توی این قضیه...)

و آره اگه من رفتارام دخترونه نیست، خب پسرونه هم نیست

نمیدونم چجوری توضیح بدم

اما به قول مامانم من همه سلایق و علایق و این اخلاقیات و اینام یه حالت اسپرت داره

جدا نمیدونم چطوری توضیح بدم

ولی اگه بخوام درصد بندی کنم

حدود 15 تا 20 درصد کارام دخترونست و حدود 15 تا 20 درصد پسرونست و حدود 60 تا 70 درصد نه دخترونست نه پسرونه

و آره

من یه دخترم و کارام دخترونه نیست و گس وات؟

آی دونت فاکینگ کر

درکل شاید حرکت مامانم یه چیز عادی بود اما برای من خیلی با ارزش بود

و واقعا تا حالا برای هیچ لباسی انقدر ذوق نکرده بودم

ولی بیشتر ذوقم به خاطر دلیل پشتش بود:)

از یه طرف دیگه

وقتی توی ماشین بودیم مامانم گفت بین همه شماها من سلیقه ریحانه رو بیشتر میشناسم. سلیقش اسپرته و من جدنی انقدر نیشم باز شد که داشت جر میخوردTT

یا یه چنتا مغازه قبلش بابام یه کفشی دید که کرم رنگ بود و روش گلدوزی داشت گفت ریحانه اینو بپوش ببین چطوره و مامانم سریع گفت ریحانه از این مدلا اصلا خوشش نمیاد

بعدش گفت که رنگایی که دوست داره هم یه طیف بنفش پررنگ تا آبیه و من جدنی ذوقمو با حالت عر زدن بیان کردم و گفتم دقیقاااااااااااااااسبیمتکبمیکسکمنبیسنیمکسیسم

آخه میدونید

همونطور که گفتم من از خرید و بازار متنفرم

برای همین

اکثر اوقات مامانم خودش میره برام لباس میخره من تو خونه میپوشم و جدا سلیقش رو قبول دارم و هیچ مشکلی با این قضیه که خودم نمیرم انتخاب کنم ندارم

یا مثلا اگه انتخاب براش سخت بشه یه دقه ویدیوکال میگیره میگه کدوم رو دوست داری و این حرکت مامانم جدا خیلی برام شیرینه و قدردانشم

(با اینکه خیلی اوقات میگه تو پس فردا باید یه زندگی رو بچرخونی و بخوای نخوای پات به بازار باز میشه و از الان عادت کن و این حرفا ولی خب به هر حال از اون طرف اینجوری باهام راه میاد)

آره دیگه

خلاصه

از جهات دیگه هم بخوام براتون بگم

اون روز بعد از مدت ها افکارم رو بلند بیان کردم و توی دلم همه چیز رو نگفتم

با یگانه کلی حرف زدم

و درکل روز خوبی بود:)

میتونم بگم جزو معدود دفعاتی بود که از بیرون رفتن و خرید لذت بردم:)

finish ~ 12.22/13:02