حس میکنم عنوان خیلی ادبی شد..

امروز سر کلاس فیزیک، آخرای کلاس بود که بچه ها خیلی رد دادن و معلممون چند مین استراحت داد و میکروفونش رو خاموش کرد

توی همون چند دقیقه معلممون با ماهایی که حضوری اومده بودیم یه مقدار صحبت و بحث فلسفی و اینطوری کرد

و بینشون یه چیزی گفت که خیلی خوشم اومد نمیدونم چرا

گفت :

"آدم ها تو چشم همدیگه به یه اندازه احمقن"

ینی وقتی تو میری تو خیابون یکی رو میبینی لباس عجیب غریب پوشیده و بهش میگه وای چقدر منگله؛

اونم دقیقا توی ذهنش فکر میکنه تیپ تو خیلی احمقانس

و شما توی ذهنتون دقیقا به یه اندازه همدیگه رو احمق میبینید

یا یه مثال دیگه

الان که من میگم دلم میخواد برگردم عقب و به جای رشته ای که پول توشه، ریاضی پایه ای رو انتخاب کنم که هیچ پولی توش نیست اما ازش لذت میبرم، تو توی ذهنت به من میگی احمق و این مشکلی نداره، واقعا مشکلی نیست که من رو احمق فرض کنی

در عوض این اطمینان رو بهت میدم که منم همون قدر تو رو احمق میبینم

 

جالب نیست؟

من تو رو احمق میبینم و تو به همون اندازه من رو

انگار یه اصلی بوده که تا الان بهش توجه نکرده بودم

یکی که لباس باز پوشیده کسی که لباس پوشیده تنش کرده رو مسخره میکنه و فکر میکنه چقدر احمقه و دقیقا برعکسشم همینه

اونی که به اصول پایبنده آدمای قانون شکن رو احمق میدونه

و یه قانون شکن آدمای قانون مدار رو احمق میدونه

و این بیشتر از قبل من رو به فکر کردن درباره یکی از پایه های فکری زندگیم وادار میکنه

"آدم ها با هم متفاوتن ولی این تفاوت به این معنی نیست که یکی داره این وسط اشتباه میکنه، اونا متفاوتن چون هرکس متفاوت آفریده شده و نباید سعی کنیم یکی رو به خاطر افکار و عقاید و علایقش مسخره کنیم یا بهش بقبولونیم که داره اشتباه میکنه، اون اشتباه نمیکنه و تو هم اشتباه نمیکنی ما فقط متفاوتیم و فقط باید به این تفاوت احترام بذاریم"

 

با همین یه جلسه تونستم با خیلی از افکارش آشنا بشم و جدا.. خیلی خیلی وایب NT رو داره

و من از منطقش خیلی خوشم اومد چون یه سری از حرفاش دقیقااا افکار منه