Start ~ 09:31

نیهاها هاها سلامممم

خب

امروز روز اول مدرسه بود و من بعد از دو سال بالاخره رفتم مدرسه و چی؟

اره همون مدرسه ای که اینهمه بدبختی ای که اخرش موفقیته سرم اورد و من هیچچچ تصوری ازش نداشتم :"

عرضم به خدمتتون که یه ربع به 5 صبح پا شدیم و من با پشمای نیمه باز در حالی که به خودم و مدرسه و زندگی و عربی و مدیر و معاون و مدارس حضوری و به طور خلاصه زمین و زمان فوش میدادم پاشدم آماده شدم

چون فرم مدرسه رو هنوز نگرفته بودم یه یقه اسکی و پالتوی خودمو پوشیدم :"

خلاصه تو سگ لرز کله سحر.. اخه کله سحر هم نبوددد قشنگ نصفه شب بوددد

هرچی

راه افتادیم و حتی بابام نمازشو تو جاده خوند :")

خدا رو شکر من پریود بودم وگرنه اصن تصور پاشدن از جام و نماز خوندن تو اون موقعیت برام سخت بودد ")

از همون 5 و ربع تا خود 6 و 35 یه کلههههههه عربی خوندممممم

یه کلههه هاا

شاید براتون عادی به نظر برسه ولی برای من خیلی زیاد و عالیههTT

دیگه بعدش نیم ساعت دراز کشیدم و میخواستم بخوابم اما خوابم نبرد

مامانم هم پتو مسافرتی و بالشت داده بود بهمون :")😂

به فکر همه چی هست هقTT

بله

رسیدیم مدرسه و نذاشتن بابام بیاد داخل :"

خو من نمیخواستم لباسه رو تنهایی بپوشممم

وای من به طور کل اصلااا نمیتونم تنهایی لباس بخرم شاید براتون مسخره باشه ولی حتی سایزمم نمیدونم و قبل اینکه بیام از مامانم پرسیده بودم😐😂

هیچی دیگه رفتم اون لباس مسخره ی زاقارتتت (واقعا تنها صفتی که براش به ذهنم میرسه زاقارته :/ ینی گشاددد و زشتتت :/// از همه فرمایی که داشتم زشت تره واقعا :/ فقط فرم کلاس اولمو دوس داشتم :") بنفش بود با دو تا نوار زرد رو مچش :")) رو تنم کردم ولی حاضر نشدم شلوار لی گشنگمو دربیارم و اون شلوار گشاد مخسره رو بپوشمTT

اح :"

تا لحظه اخر خوشحال و شاد و خندان بودم که ایول کسی بهم گیر نداد و 1شنبه هم با شلوار لی میام که زارررررررررت دم در معاونه برگشت گفت دخترم دیگه از این شلوارا نپوشیااا :"

اححح :/

اره اینطوری

راستش تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشم خیلی استرس داشتم :"

نه خیلیا ولی خب

ولی طبق معمول به محض مواجه شدن با اون چیزی که براش استرس داشتم همه استرسم دود شد پرید هوا

ینی من اینجوریم که استرس میگیرم ولی بروزش نمیدم و وقتی به اون چیزی میرسم که بابتش استرس داشتم، همه اضطرابم از بین میره جوری که از اول نبوده و اره من تو راهروهایی که حتی نمیدونستم تهش کجاست داشتم میچرخیدم و زیرلب بری میخوندم :")

رفتم امتحانو دادم

و یه دختره پت سرم نشسته بود که هر 5 مین یبار به دستاش الکل میزد

اخه لامصب میخوای انگشت بکنی تو چشمت یا تو حلقت که انقدر الکل پیس پیس میکنی

از وقتی که یکی از فامیلای دورمون به خاطر همین استفاده زیاد از الکل و مواد ضدعفونی کننده سرطان پوست گرفت و مرد خیلی روی این موضوع حساس شدم

ینی میان خیرسرشون کرونا نگیرن از اینور بوم میوفتن پایین

یه دختره هم رو به روم بود که از این پرحرفا بود :"

برگشته بود خیره شده بهم و من اینجوری بودم که این چشه.. و تنها کاری که از دستم برومد لبخند زدن بود که اونم بهم لبخند زد و برگشت سر جاش

اما دو مین بعد دوباره برگشت سمتم و پرسید اسمت چیه و تو کلاس ما نیستی اره و اینا

سر امتحان هم تا برگه رو جلوم گذاشتن متوجه شدم هیچی یادم نیست

واقعااا هیچیااا

ینی همههه چی از ذهنم پرید

وای حتی شماره صفحه رو میدونستم ولی یادم نمیومددد

فک کن

20 مین داشتم فکر میکردم 100 به عربی چی میشد ولی فقط وی گو هاندرد میومد تو ذهنم :"

وایTT

ولی به هر جهت

ریدم و اومدم بیرون

بعدش

اها نه قبلشو بگم

از اونجایی که میدونستم گوشی و لپتاپ رو بذارم تو ماشین و با اینکه احتمالش کمه ولی خب ممکنه شیطونه بابامو گول بزنه و بره سراغشون.. یه پاک سازی آثار جرم انجام دادم ولی وقتی امتحانم تموم شد و رفتم سوار ماشین شم دیدم بعلههه گوشیم دست بابامه و تو پوشه اهنگامه😂😂

ولی چون پلیرمو حذفیده بودم بچم نتونست چیزی گوش کنه ")

اره دیگه بعدش هم رفتیم دفتر بابام و من الان پشت میزش نشستم و فاز گرفتم :"

کفشامم دروردم و میخواستم چهار زانو بشینم اما صندلیش جوری نیست که بشه 4زانو نشست :"

دارم نصفه نیمه درس میخونم ولی خوابم میاددد

خلاصه که حس کتابخونه هم داره ")

ولی خیلی سوکوته و دارم کیف میکنممممم

Finish ~ 10:40