Start ~ 21:20


سلام به همه جیگول گوگول مگولیای خودممممم
حال و احوالتون چطورههه
(بچ تو ک میخای کامنتا رو ببندی چرا سوال میپرسی؟!)
آره اومدم براتون یکم از روزم تعریف کنم *-*
امروز نسبت به یکی دو هفته گذشته حالم خیلییییییییییی بهتر بود
(البته اگه بحثم با بابام سر خواهر و برادرمو در نظر نگیریم که ازش گذشته و دیگه مهم نیست)
از اول (درواقع سوم) مهر مدام میخواستم پست بذارم و بگم که پستای روزانم دیگه اسم و اینحرفا داره
ولی خب روزام واقعا جالب نبود که بخام تعریف کنم :"
ولیییی
امروز خیلییییی شنگولمممممممم
و کامنتا و حرفای شما تاثیر خیلی خیلی خیلیییییی زیادی تو بهتر شدن حالم داشت TT
اصن خیلی زیادی از همتون ممنونم TT~TT💙
نمیدونم واقعا چی بگم و چطور بگم ولی خیلی مرسی :")
عام از کجا شروع کنم
امروز صب ساعت ده از خواب پا شدم

با اینکه میخواستم زودتر پاشم ولی جدنی نا نداشتم

یطوری که وقتی پاشدم آلارم دوممو خاموش کنم فک کردم از آلارم قبلی فقط پنج دیقه گذشته اما وقتی دیدم یه ساعت و نیم گذشته اصن پشمام ریخ ○-○
خلاصه پا شدم و نشستم پای درسام

عاااا

اینو بگمممممم

دارم درس میخونم TT

واقعنی دارم میخونم TT

شاید هنوز خیلیییییی تایمم نسبت به سن و موقعیتم کم باشه اما از نظر خودم پیشرفت همیشه خوبه :")

آره اگه بخوام با بقیه هم سن و سالام مقایسه کنم وضعیتم اصلاا خوب نیست :"

اما نسبت به منه گذشته دارم بهتر میشم و اینه که مهمه

هیچوقت خودتونو با کسی مقایسه نکنید

این دیروز و امروز خودتونه که باید با هم مقایسه بشه

-قال مستر کانگ تهیون-

(البته قبل اینکه ته بگه من بش اعتقاد داشتماااا *-*)


تا شب اتفاق خاصی نیوفتاد

اما شب خیلی اتفاقای کوچیک و جالبی برام افتاد که خندوندم :"))

عاخ قبلش

این اسکرینا رو ببینید خودتون متوجه میشید چه زجری کشیدم سر تکالیف حسابانم😂😂

داشتم سر اینکه من چس بلد نیستم و الان چه گوهی بخورم برای تکالیفم عر میزدم که یادم اومد تو وب یکیتون (واقعا یادم نیست کی~) اسم برنامه Photomath رو شنیده بودم و...


مدیوووووونید

اگه

فکر

کنید

منظورم

از

نیک

و

جودی

یونبین بود *-*

بعد شام نشستم با بچه ها چت کردن و با یکی از بچه ها (همونی که خان داداش سیوش کردم(آره ما هم ازین نسبتای فک و فامیلی بچه بازی داریم😂)) شروع کردیم به ریدن به برنامه های تولد یکی دیگه از بچه ها😂😂

بماند که چقدررررر فوش خوردیم و بقیه بچه ها از دستمون عصبی شدن...

فک کنید ما دو تا entp های بی نظم و بی برنامه رفتیم خارج از برنامه‌ هایی که j های گروه به زورررر چیده بودن همه چیو لو بدیم😂😂

اگه گفتین چرا؟

آفرین چون صرفا رو مود کرم ریزی بودیم😂

ولی خب از اونجایی که اونقدرا نامرد نیستیم لو ندادیم :)))

ولی خیلی جر خوردیم😂😂😂


بعدشششش من به خانواده پیشنهاد دادم که بریم یه پارکی یکم راه بریم باد ب کله‌ام بخوره

که هنوز تصمیم جدی نبود اما محمدسبحان (داداشم که دو سال و نیمشه) رفت کفشاشو اورد و گیر داد که بریم *^*

ما هم اماده شدیم ولیییی بگییید چیشدددد

عام

نمیدونم چیشد

(وای جر این چه طرز بیان کردنه😂😂😂😂)

جدا یادم نیست چیشد اما محمدسبحان یهو انگشت شصتشو بالا گرفت اینجوری👍ما هم پشمامون ریخته بود و در عین حال از حالتش و حرف زدنش در حال جر خوردن بودیم ک این از کجا یاد گرفته که بابام یهو یکی زد تو پیشونیش گفت وای خیر سرم من یبار جلوی این لایک نشون دادما

خواستم بگم بابا مطمعنی منظورت لایک بوده؟😂

مامانم گفت مگه تو کجا لایک نشون دادیییییی (با حرص)

بابام هم گفت حالا مهم نیست😂😂

هیچی دیگه من و یگانه همینجور ک داشتیم جر میخوردیم هی اداشو درمیوردیم اونم خوشش اومده بود هی نشون میداد (فک کنین با اون انگشتای کوچولو و تپلیش یه حالت خاصی داشتتیپهسعممسععمسسعم) از اونطرف هم هی مامانم میگفت نکنید خوشش میاد زشته

از اونجایی که من در چشم خانواده یک بچه‌ی پاک و معصوم هستم خواستم بگم چرا زشته؟

ولی مجددا از اونجایی ک میدونستم ننم جواب نمیده و قطعا یگانه نخواهد ول کرد قضیه را

عین یه بچه خوب هیچی نگفتممم ^^

بعدش که رفته بودم تو اتاقم لباس بپوشم محمدسبحان اومد صدام کنه (هنوز حرف نمیزنه اما با لحن خودش و پانتومیم منظورشو میرسونه) منم بش دیسلایک نشون دادم👎که یهو جییییغ زد گفت نهههههه 👎 نهه اححح👍 اوم اوم

ترجمش میشه اونجوری نکن اشتباهه خوشم نمیاد😂

و من دوباره پاشیدم از خنده😂

تازه رفت برای بابام جریانو تعریف کرد (با همون زبون خودش) که من دیگه واقعا پخش شده بودم کف زمین و میخندیدم😂

با دستام روی زمین میزدم از خنده :"

که بچه خم شد ادامو درورد و گف نه نهه

ینی اینحوری نزن زمین😂

وای بچم حالتاش خیلییی قشنگهه TT

شاید الان ک دارم تعریف میکنم به نظرتون مسخره باشه

اما اون موقع تو اون موقعیت خیلییییی خنده دار بود همه‌چی

خیلی اوقات به این فکر میکنم که اگه محمدسبحان نبود زندگیمون خیلی حوصله سر بر میشد :)

البته امروز خیلیییی اذیتم کرداا

خیلیییییییییی

موقع پرینت گرفتن جزوه هام پدرمو دروددددد

و من فهمیدم چقدر اعصابمو تقویت کردم که داد نزدم سرش @_@

دمم گرم واقعا @_@


میگفتم

بعدش هم که رفتیم بیرون

قرار بود بریم پارک اما نمیدونم چیشد که فقط با ماشین دور خوردیم

محمدسبحان هم از پنجره آویزون شده بود و با لحن مخصوص خودش میگفت بودا بودا (صدایی که موقع تفنگ بازی و کشتن ادما درمیاره) و نصف شهر رو به قتل رسوند😂😂

بعدش هم که رفتیم تو یه محوطه سبز و مسافرایی رو دیدم که همونجا یه پتو انداخته بودن روی خودشون و خوابیده بودن

راستش دلم خواست :)

دلم از اون مسافرتایی خواست که شبا تو پارک و چادر بخوابیم و روی گاز مسافرتی غذا درست کنیم :)

لعنت به کرونا...

آره همه دلشون میخاد وقتی میرن سفر هتل بگیرن و اینا

اما من واقعااا عاشق خوابیدن توی پارکم :")

(حتی چند بار پیشنهاد دادم یه شب بریم تو همین شهر خودمون تو پارک بخوابیم که متاسفانه هر بار پیشنهادم با نگاه "زر نزن" مامانم مواجه شد *-*)

بعدشم نشستیم کنار حوض اون وسط و من پامو کردم تو آب و به خیس شدن کفش و جورابم هییییچ اهمیتی ندادمممم

بچه ها هم میخواستن کارمو تقلید کنن که جلوشونو گرفتم :")

راستی هوا هم خیلیییی خوب بود

خنک و مطبوع


هوم بعدشم که برگشتیم خونه و الان خیلی وقته همه خوابن و من دارم اینو مینویسم اما چون وایفایو خاموش کردن نمیتونم منتشرش کنم :"


راستی دیدین آخرش پونیو نیومد TT💔

هعی دلم براش خیلی تنگه خب TT

دلم برای خیلیای دیگه هم تنگ شده

میشه گفت همتون :)

ولی برای بعضیا حتی قبل اینکه کمتر بیام هم دلتنگ بودم

وندا

ریحون

هیونگ

میونگ و ترنم...

واقعا نمیدونم چرا نمیتونم این دو تا بچه رو فراموش کنم :)

هنوز که هنوزه گاهی میرم تو وبشون و پستای قبلیشونو‌ میخونم

اون موقع ها که تند تند پست میزاشتن...

هنوز منتظرم پست بذارن و بگن برگشتیم :)

امیدوارم هرجا هستن حالشون خوب باشه و موفق باشن :)


خوابم میااااد


عاخ راستی

یه وانشات مینسونگ خوندم و خدااا قتشقخسملمسعشعجلمشملشلشجسملجا خیلییییی کیوت و سوییت بود اصن ملشلمشعجشهچهشچشچاشاچشهچشههچششهچجعششجع

یه هیونلیکس ریزی هم داشت ولی زیاد تو چشم نبود ولی مینسونگش خیلییییییییی سوییت بود ساپثهچشعجشهجشعججشع عاه گلبم TT~TT


درضمن امروز خودمو مجبورررر کردم بشینم اینیز فیور رود رو منظم ببینم (بله من تقریبا سه قسمت رو با پشت صحنش تیکه تیکه دیدم اما کامل نه:/) و درسته فقط پنج دیقشو دیدم اما بازم خوبه😂

به زودی پست عرزنونشو میزارم *-*

(از شهریور میخاستم این پسته رو بذارم :"/)


راسییی بابام کامپیوترمو امروز برد راست و ریست و اپدیتش کنن

و متاسفانه وقت نکردم فیکامو بریزم تو گوشی و پاک کنم...

جاشون امنه ولی بیاید فقط دعا کنیم پیدا یا حذفشون نکنن *-*

مامانم هی میگفت اگه همون دو سال پیش گذاشته بودی درستش کنیم اینجور نمیشد

اما ملوم نبود چه کوفتی توش داشتی که اینجوری میترسیدی بش دست بزنیم

چیزی که تو ذهنم گفتم : چه کوفتی داشتم؟ چندین گیگ ام وی و برنامه و اجرا که خیالت تخت جیگرم همشون پرید :))))

چیزی که تو واقعیت گفتم : من چیزی نداشتم فقط میگفتم ویندوز 10 نمیخام چون خوشم نمیاد همین الانشم میگم ویندوز تن (تنننن مادررررر به فداششش) نمیخام

من مجددا توی ذهنم : خداوندا همون دو سه گیگی که الان دارمو به تو میسپارم

و سپس برای اطلاعاتم آیه و جعلنا خوانده و به آن فوت کردم *-*

واقعا تاثیر داره خیلی بش اعتقاد دارم *-*


حس میکنم هرچقدر خودمو جر بدم پستای خاطراتم به گرد پای پستای سبا نمیرسه😂😂😂


دیگه واقعنی خستم :"

دعا کنید فردا صب بتونم زود پاشم TT
خاب

شبتون

درواقع صبحتون بخیر

منم برم بخوابم تا فردا پستو منتشر کنمبمعسجشجعشعجشعجشعججشفجشع انسیتی 127 شیشمین بردشو هم گرفتاااا (#پارازیتای یهویی مغزم)


عاخ قبلش

این سم از گروه خانوادگیمون رو هم ببینید :)))


دیگه واقعنی برمممممممممم

(یچیز دیگه... فک کنم فقط من باشم که با میسفیت و ساری نات ساری و پینت می نیکد و maniac و ردلایتس و رینی فرایدی و فیور و واندرلند و مانی و لوسیفر و تومارو و یسری اهنگای دیگه میشینم مسئله جبر حل میکنم و تمرکزم هم به جای اینکه به هم بخوره بیشتر میشه ^-^)


ایندفه واقعنییییبیییییییییییی خداحافظ😍💙

(ایشالا فردا حال داشته باشم قبل از منتشر کردن پست کصدستیامو درست کنم...)

مراقب خودتون باشید :")

بای بای

Finish ~ 01:32

 

الان نوشت : چصدستیامو درست کردم😂